جدول جو
جدول جو

معنی شاه زید - جستجوی لغت در جدول جو

شاه زید
(زَ)
دهی از دهستان بالاخیابان بخش مرکزی شهرستان آمل. دارای 130 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آن برنج و غلات و مختصر لبنیات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماه شید
تصویر ماه شید
(دخترانه)
روشنی و درخشش ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه فرید
تصویر شاه فرید
(دخترانه)
شاه آفرید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شله زرد
تصویر شله زرد
خوراکی که از برنج، آب، شکر، گلاب و زعفران تهیه می شود. بیشتر به صورت نذری و در ایام سوگواری (عاشورا، اربعین و بیست و هشتم صفر) می پزند و میان مردم بخش می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه زیره
تصویر شاه زیره
کراویا، گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، زیره رومی، کرویا، کراویه، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه تیر
تصویر شاه تیر
شاه تیر سقف، تیر چوبی بزرگ و دراز و ستبری که در سقف به کار رفته، بالار، پالار، پالاری، بالاگر، حمّال، سرانداز، افرسب، فرسپ، داربام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه رود
تصویر شاه رود
رود یا سیم بزرگ و بم در آلات موسیقی، نوعی ساز، رودخانۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه زنگ
تصویر شاه زنگ
تاریکی شب، کنایه از شب، طیلسان مطّرا، چشمۀ قیرگون، حجاب ظلمانی، چتر عنبری، چتر عنبرین، چتر آبنوس، چشمۀ قیر، چتر شام، تخت آبنوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه بیت
تصویر شاه بیت
بیتی که از همۀ ابیات غزل یا قصیده بهتر و فصیح تر باشد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
که شاه بندد و مقید میسازد. آنکه شاه را اسیر کند، بمجاز بر سلطان مقتدر و توانا که دیگر سلاطین را مقهور کند و ببند آرد اطلاق شود:
امین دولت و دین یوسف بن ناصر دین
برادر ملک شاه بند اعدامال.
فرخی.
آنکه گیتی بروی او بیند
خسرو شاه بند شیرشکار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
دهی از دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. دارای 80 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
نامی است که به حضرت علی (ع) دهند. زنان در حمام آنگاه که سوگند خوردن خواهند کف دست بر زمین صحن حمام زنند و گویند به این شاه حیدر. (یادداشت مؤلف). زنان دو کف دست را بقوت بر زمین حمام زنند و گویند: به این شاه حیدر. یا: قسم به این شاه حیدر بمعنی قسم به این حمام. (یادداشت مؤلف). رجوع به علی (ع) شود
لغت نامه دهخدا
تیربزرگتر و ممتاز از انواع خود، سهم، (منتهی الارب)،
- امثال:
موی را در چشم دیگران می بینید و شاه تیر را در چشم خود نمی بینید،
، چوبی بزرگ باشد که سقف خانه را بدان پوشند، (برهان قاطع)، شه تیر، (از فرهنگ نظام)، تیر بزرگ که بر سقف عمارت نهند، (انجمن آرا) (آنندراج)، حمال، فرسب، (برهان)، تیر بزرگ ستون خیمه، (یادداشت مؤلف)، تیر کشتی، دگل، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
که شاه چیند، که شاه برگزیند و انتخاب کند، منتخب،
منتخب از ثمار، (یادداشت مؤلف)، چین اول از میوه و جز آن، بار اول که معظم میوه یا نیکوتر از آن چیده شود، چیدن برگزیدۀ میوۀ درختی را
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ هََ)
سه شاخه ای که غله را بدان باد دهند. (از اشتنگاس)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آب سرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 20هزارگزی شمال خاوری چقلوندی، راه چقلوندی به بروجرد ازمیان این آبادی عبور میکند، این ده در دامنۀ کوه قرار گرفته و هوای آن سردسیر و مالاریایی و سکنۀ آن 180 تن میباشد، آب آن از چشمه و آبسرده تأمین میشود، محصول عمده ده غلات، صیفی، لبنیات، پشم، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است، ساکنان آن از طایفه چلویی مصطفی وند بیرالوند میباشند، در فصل زمستان به قشلاق میروند، مزرعه راوندی جزء این آبادی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شُلْ لَ / لِ زَ)
آشی ازبرنج، شکر، زعفران و روغن. (یادداشت مؤلف). نوعی غذا. طرز تهیۀ آن چنین است: (مواد لازم: برنج مثلاً یک کیلو، روغن 250 گرم، شکر یک کیلو، مغز بادام 200 گرم، زعفران 5 گرم و گلاب). برنج را در آب جوشانند و روغن در آن ریزند، سپس شکر را آب کرده با زعفران بدان افزایند. آنگاه مغز بادام را خیس کرده خلال نموده با گلاب در آن میریزند و پس از یک جوش برمیدارند و روی شله زرد دارچین ساییده می پاشند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
پنجمین از آل جلایر که حکام عراق بودند. در سال 813هجری قمری حکومت داشته است. (معجم الانساب ج 2 ص 377)
لغت نامه دهخدا
گیرنده و اسیرکننده پادشاه، (ناظم الاطباء) :
گر او را کمندی بود ماه گیر
مرا هم کمندی بود شاه گیر،
نظامی،
،
که شاه او را گرفته باشد
لغت نامه دهخدا
سیم ممتاز از دیگر سیمها، سیم تناورتر، که سیمهای دیگر از آن منشعب و جداگردد، مادر سیم، ام الاوتار، (از یادداشت مؤلف)، سیم پرقوه تر از الکتریک، (یادداشت مؤلف)، که قابلیت حمل الکتریسته بیشتر داشته باشد
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
بیتی از غزل و یا قصیدتی که از فردها و ابیات دیگر آن غزل یا قصیده بهتر باشد. (از فرهنگ نظام). بیتی که از همه ابیات غزل یا قصیده بهتر باشد. (از بهار عجم) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). شعری که از همه اشعار غزل و قصیده بهتر و فصیح تر باشد. (ناظم الاطباء) :
شاه بیتی ز من حریفی برد
روشنم شد که شاه دزدی هست.
تأثیر (از بهار عجم).
، مخلص شعر. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). ستایشگاه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
زمین (در زمین) همواری که در نشیب و فراز نباشد بعمق شصت گز بلند (کنند) و آن را مشبک سازند و در آن نشینند تا کیفیت افلاک و نجوم دریابند. چاه ستاره جو، مرادف این است. (آنندراج). جای زیج نشستن ستاره شناس:
از شرم ارتفاع فرو رو به چاه زیچ
اخترشناس طالع واژون خویش باش.
استاد (از آنندراج).
رجوع به چاه ستاره جو شود
لغت نامه دهخدا
باد شدید، باد سخت وزنده، طوفان:
چو طوفان کند شاه باد نهیبش
شود دفتر نه فلک جمله ابتر،
محمدقلی (از بهار عجم)
داماد شاه، (ناظم الاطباء)، اما جای دیگر دیده نشد، و محتمل است که تصحیف شدۀ شاه داماد باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
جنگل شاخه زاد، جنگلی که با نشاندن شاخه ها کرده باشند. مقابل دانه زاد
لغت نامه دهخدا
(زَ)
یکی از معاصرین بهاءالدین ولد: ’... خواجه محمد سرزری گفت مرتاج زید را، که من از بهر آن دانستم که فلانی را نان و عسل آرند تا او بیارامد که من بیست سال در خود آرزوانه بکشتم تا در من آرزوانه نماند، تا هر که بیاید آرزوانۀ وی در من پدید آید تا بدانم که آن آرزوانه را او آورده است...’ (معارف بهاء ولد). و چون بهاءالدین ولد در موضع دیگر از تاج زید با لفظ ’میگفت’ مطلبی نقل میکند و این تعبیر حاکی است که آن مطلب را بهاء ولد از خود وی شنیده و شخصاً سماع نموده است پس تاج زید معاصر بهاء ولد و شیخ سرزری معاصر یا قریب العصر با بهاء ولد بوده است. (فیه ما فیه چ بدیع الزمان فروزانفر ص 267)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 56 هزارگزی شمال باختری خوسف و 24 هزارگزی شمال خور واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، مکاری، هیزم فروشی و مالداری است وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 661 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شله زرد
تصویر شله زرد
نوعی غذا طرز تهیه آن چنین است: (مواد لازم: برنج مثلا یک کیلو روغن 250 گرم شکر یک کیلو مغز بادام 200 گرم زعفران 5 گرم گلاب) برنج را در آب جوشانند و روغن در آن ریزند. سپس شکر را آب کرده با زعفران بدان افزایند. آن گاه مغز بادم را خیس کرده خلال نموده با گلاب در آن می ریزند و پس از یک جوش بر می دارند و روی شله زرد دارچین ساییده می پاشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه بیت
تصویر شاه بیت
بیتی که از همه ابیات غزل یا قصیده بهتر و فصیح تر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه بیل
تصویر شاه بیل
بیل بزرگ، پاروی بزرگ کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه پیل
تصویر شاه پیل
شاه فیلان، فیل بزرگ، (شطرنج) رخی که در قلعه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه دزد
تصویر شاه دزد
دزدی که در فن دزدی از طایفه دزدان ممتاز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه زیج
تصویر چاه زیج
چاه زیچ چاه زیگ (زیج تازی گشته زیگ پارسی است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شله زرد
تصویر شله زرد
((~. زَ))
نوعی غذای ایرانی به صورت شله ای که با برنج، شکر، گلاب و زعفران تهیه می شود و آن را با خلال پسته و بادام و دارچین تزیین می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماه شید
تصویر ماه شید
دوشنبه
فرهنگ واژه فارسی سره